دل باخته

دل باخته

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







Alternative content


..


کد تغییر شکل موس

.. ابزار های مفید وبلاگ نویسان ..


تقدیم به تو ...

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تنها باش

سعي كن تنها باشي زيرا تنها بدنيا امده اي
و تنها از دنيا خواهي رفت
بگذار عظمت عشق را درك نكني
زيرا انقدر عظيم است كه تو را نابود خواهد كرد 
 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تنها یک لحظه بود

تنها یک لحظه بود

تنها یک لحظه بود که روی پل دوستی قرار گرفتیم

درس خواندیم و شیطنت کردیم و عاشق شدیم و......

و سپس هر یک با کوله باری از آرزو و خاطره 

در ابری محو شدیم

و دیگر حتی به ما اجازه نخواهند داد 

که طول پل را بپیماییم

و از یکدیگر یاد کنیم 

و

بس......

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بغلم کن خدا

 

خداوندا، خداوندا !!!

قـرارم بـاش و یـارم بـاش …

جهان تاریـــــکی محض است !!!

مـی‌تــرســـم ،

کنــارم باش …

حال وهوای این چند روزمم بماند …

این نیز بگذرد …

فقط ی چیز …

پــــرم از حس گـریه …

ولــــی آخه …

مـــــرد برای هضم دلتنگی هاش          گریه نمی کنه ، قـــــــــدم می زنه

 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ای خدا منو ببر دیگه نمیتونم...

ffff (90).jpg

 

نويسنده: محمد تاريخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت

del ava_73.jpg

...دلی در عشق چون پروانه دارم ...

 

...زدرد سوختن پروا ندارم...

 

...نه لایق بر بساط خانقاهم...

 

...نه میل مسجد و میخانه دارم...

 

نويسنده: محمد تاريخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تنهای تنها در تنگنا

del ava_53.jpg

عاشق دیوانه ام از خود ندارم خانه ای

 

عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای

 

عاشقت گشتم گفتی که من دیوانه ام

 

عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای

 del ava_58.jpg

دل زعشق روی تو حیران شد

 

درپی عشق تو سرگردان شد

 

باتو زیبا می شود فردای من

 

باتوشاداب می شود غم های من

 

روزگار اما وفا باما نداشت

 

طاقت خوشبختی ما را نداشت

pic__soli_m90. (8).jpg

نويسنده: محمد تاريخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

یادت باشه عشقم...! F

 

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

یادت باشه عزیزم،دوست دارم همیشه

تو گفتی با نور عشق،زندگی زیبا میشه

 

یادت باشه دلم رو به دست تو سپردم

این عشق اسمونی رو هرگز ازیاد نبردم

 

یادت باشه که عشقم ازروی بچه گی نیست

دوست دارم می دونی ازروی سادگیم نیست

 

یادت باشه که گاهی فکر شقایق باشی

برای من که عاشقم یه یار عاشق باشی

 

یادت باشه همیشه کنار من بمونی

کنار تو خوشبختم دلم می خواد بدونی

 

یادت باشه که می خوام برای تو بمونم

تا همیشه تا ابد ازتو بگم وازتوبخونم

 

یادت باشه که باتوهمیشه صادقم من

اگه برات می میرم بدون که عاشقم من

 

یادت باشه دلم رو هرگز به بازی نگیری

دست منو که عاشقم به گرمی عشق بگیری

 

یادت نره که گفتم دوست دارم عزیزم

بهار عاشقیمونو به زیر پات می ریزم

 

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

 

نويسنده: محمد تاريخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

...

 

بلند ترین شاخه درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم تنهائیست . . .


 

نويسنده: محمد تاريخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چرا رفتی؟؟؟؟؟

خدایا...........

 

خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه

نويسنده: محمد تاريخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مثل دو تا عاشق

 

مثل اون لب های بسته که دیگه حرفی ندارم

مثل این دست های بی جون که به هم پناه میارن

مثل اون خاطره ای که تو نگاه آینه مرده

مثل اون ترانه ای تورو یاد من آورده


خسته ام خسته ی خسته

خسته از ندیدن تو


چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو

مثل قطره های بارون که تو چنگ ابر اسیرن


مثل خاطرات کهنه  که به یاد تو نم یاد


خسته ام خسته ی خسته


خسته از ندیدن تو

چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو




 

نويسنده: محمد تاريخ: چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

من هم چنان تنهاي تنهام..........

 

یه روز دیگه بهم گفت: میخوام تا ابد باهات بمونم آخه میدونی من اینجا خیلی تنهام...

بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام...

یه روز دیگه بهم گفت: میخوام برم یه جای دور. جایی که هیچ مزاحمی نباشه. وقتی همه چیز حل شد تو هم بیا اونجا.آخه میدونی من اونجا خیلی تنهام...

بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام...

یه روز تو نامه برام نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم آخه میدونی من اینجاخیلی تنهام...

براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام...

یه روز تو نامه برام نوشت: من قراره با این دوستم تا ابد زندگی کنم آخه میدونی من اینجا خیلی تنهام...

براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام...

حالا اون دیگه تنها نیست و از این بابت خوشحالم.چیزی که بیشتر از این خوشحالم میکنه

(( اینه که هنوز نمیدونه من تنهای تنهام ))

 

 

بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام...

..

نويسنده: محمد تاريخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تا ابد عاشقتم...!

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،

دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد

به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،

عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ،

تو را همین گونه که هستی میخواهم ،  

چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه....

چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،

چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،

برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز ...

نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،

در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم

جنس نگاهت درخشان بود که قلبم عاشق چشمانت شد،

و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،

و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم....

تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی.... 

..

تقدیم به عشقم

 

نويسنده: محمد تاريخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

در انتظار تو...

من و تو هستیم و بینمان فاصله, زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله. همچنان باید بی قرار باشیم, تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم! بیش از این انتظار مرا میسوزاند.

دلخوشی فرداست که تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند. تو در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم. تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم. تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم. تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست به دعا میشوم!

انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند, نشسته اند و حرکت نمیکنند. چرا نمیگذرد, تا برسد آن روز. در خواب میبینم تو را, ستاره ها که می ایند, نمیدانم, میدانندحال من و تو را؟!!!

روزها شبیه هم است, امشب نیز مثل دیشب است. امروز خیره به ساعت بودم, دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم. دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است, امروز در فکر خواب دیشب بودم. به انتظارت میشینم, انتظار هم پایان نیابد, میروم به سوی پایانش, تا نزدیک شوم به تو, در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی دوستت دارم....

..

نويسنده: محمد تاريخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

قطار...

قطار می رود

تو میروی

تمام ایستگاه میرود...

و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو

کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته

تکیه داده ام...

..

نويسنده: محمد تاريخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فرصت آخر...




دلم میخواهد در آسمان شب قدم زنم...

سبد سبد ستاره بچینم...

مشتی مهتاب به مهمانی زمین آورم!

اگر نگاهت به آسمان شد... ?اد من کن!

فرصتها را بشمار...

ببین, از تعداد انگشتان دستت هم بیشتر نیست...

شاید این نگاه, فرصت آخر باشد...!

..

نويسنده: محمد تاريخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دل من

یه وقتایی خودمو بغل میکنم و میگم

 

غصه نخور دیوونه من که باهاتم

 

نويسنده: محمد تاريخ: سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

همیشه تلخترین خاطرات زندگی را از کسی تجربه می کنیم که شیرین ترین 

 

خاطرات را با وی داشته ایم...

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ببخش...!

 

بــبـَـخش اگـــر به تـو پـــــیله کــــرده اَم

 

قَــــدری طاقــــت بیـــــاوَر...
 

پـــــروانــه می شَــــوَم

و مـــی رَوَم...

 

 

 

 

 

 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دل تنگی

دل تنگـــی...


مزخــرف ترین حالــت یک انســان!


واســـه کســایی که نیســتن!


کــه نبــودنشــون مث ِ ی ِ پـُتــک تو مغــزت مـی کــوبه!


کــه چــرا رفــتن...؟!


کــه چــرا نــمونــدن...؟!

 

 


 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تنهایی

خدايا.....


آنكس كه در تنهاترين تنهاييم تنهاي تنهايم


گذاشت


به حق تنهاييت


در تنهاترين تنهاييش تنهاي تنهايش نذار..

 

 


 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ایستادن اجبار کوه بود

 

رفتن سرنوشت آب

 

افتادن تقدیر برگ

 


و

 

صبر پاداش آدمی

 

پس بی هیچ چشم داشتی حراج محبت کنیم

 

که همه ی ما

 

 . . . . . .  خاطره ایم 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مطمئن باش و برو


مطمئن باش و برو

ضربه ات کاری بود

دل من سخت شکست

و چه زشت

به من و سادگی ام خندیدی

به من و عشقی پاک

که پر از یاد تو بود

و خیالم می گفت تا ابد مال تو بود

تو برو ، برو تا راحتتر

تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم

                                     

                    >>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<<<

من که ميدانم شبي                                    عمرم به پايان ميرسد

 

     نوبت خاموشي من                                   سهل وآسان ميرسد

 

            من که ميدانم که تا                                   سرگرم بزم ومستي ام

 

                   مرگ ويرانگر چه بي رحم                        وشتابان ميرسد

 

            

                                              پس چرا عاشق نباشم

 

 

من که ميدانم به دنيا                                  اعتباري نيست نيست

 

     بين مرگ وآدمي                                     قول وقراري نيست نيست

 

            من که ميدانم اجل                                    ناخوانده وبيدادگر

 

                     سرزده مي آيدو                                      راه فراري نيست نيست

 

 

 

                                              پس چرا

                                           

                                              پس چرا عاشق نباشم

                      

                            >>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<<<

تو اگر ميدانستي که چه زخمي دارد

 

                                    که چه دردي دارد!

 

خنجر از دست عزيزان خوردن

 

                                    هرگز از من نمي پرسيدي

 

                                    که چرا؟!

 

                                        تنهايي؟

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کجاست باران...


خالی ام از حرف

 

پُرم از دلتنگی

 

تشویش هجرت باران

 

خسته ام از اندیشه ..دلگیرم از سوالات بی انتها

 

آلوده ام به روزمرگی

 

دورم از عشق

 

بی میلم به گفتن یا نگفتن

 

حنجره را  رغبتی به فریاد نیست

 

تلخم  ..نا پاکم ..مبهوتم ..دل چرکینم ..خشمناکم

 

از خود فرسنگها فاصله دارم  ..فاصله ای که کم نمی شود

 

در عذابم ..در تب و تابم ..در التهابم

 

خسته ام  ...خسته ام از تکرار ..از تکرار لبخند بی ریشه ! میان

 

این درد تا درد بعدی ..

 

فرسوده ام ..رنجورم ..خسته ام ..خسته ام ..

 

کجاست بارانی از عطوفتِ بی منت تا نمناکم کند ...

 

کجاست دستی تا بگیرد دستم از روی  مِهر...

 

کجاست آن در که به نور باز شود ..

 

کجاست باران

 

کجاست

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,,,, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

سکوت...

هميشه هر وقت دلم مي گرفت
باهات حرف ميزدم
اخه حرفات...
صدات...
منو اروم ميکرد
ولي حالا...
من هستم و سکوت غم انگيزي
که به ان عشق مي گويند

 

کنار برکه ي دلم نشستم و نيامدي
دوباره در سکوت خود شکستم و نيامدي
سوال کردم از خدا نشانه ي خانه ي تو را
سکوت کرد و در سکوت شکستم و نيامدي

 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ


نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to xn--mgblg7aycvabesf.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com