دل باخته

دل باخته

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







Alternative content


..


کد تغییر شکل موس

.. ابزار های مفید وبلاگ نویسان ..


سخته شاید تو ندونی.....

 

یکی خیلی دور اما نزدیک

یکی خیلی نزدیک اما دور دور

خیلی سختر از اونیه که تصور کنی

نزدیک کسی باشی که بدونی دلش برای کسی در دوردست می تپه

و انچنان دور باشی از اون که ندونه در همین حوالی کسی است که ....

چقدر تلخه ولی ....

نگاه کنی به چشماش و بدونی که منتظر اومدن کسی هست که غیر از توئه

نگاهت کنه و بدونی که تو فکرش کسی هست که تو نیستی

باهاش حرف بزنی و بدونی که صدای کسی تو گوششه که صدای تو قابل شنیدن نیست

و باهات حرف بزنه اما میدونی حرفایی میزنه که دنبال ردی و شاید راهی برای با او بودنه

و تو

صبورانه ... دردمندانه .... عاشقانه بهش بگی

اگه دوستش داری رهاش نکن

اگه دوستش داری براش هر کاری میتونی بکن

فک کن که اگه اینبار تلاش نکنی دیگه فرصتی نداری

بهش بگی که چیکار کنه موفق بشه و چیکار کنه که شکست نخوره

سخته شاید تو ندونی


 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

در شهر بودم

دیدم

هر کس به دنبال چیزی می دود

یکی به دنبال پول

یکی به دنبال چهره دلکش

یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد

یکی به دنبال نان

یکی هم به به دنبال اتوبوسی !

اما دریغ

هیچکس دنبال خدا نبود !!!





کدامین چشمه اب سمی شده است
که اب از اب می ترسد
و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد
گرفته دامن شب را سکوتی انچنان مبهم
که مژه از چشم و چشم از پلک و پلک از خواب میترسد.






میگفتند باران که می بارد بوی خاک بلند میشود...

اما اینجا باران که میزند فقط بوی خاطره ها می آید.




خاطرات را باید سطل سطل

از چاه زندگی بیرون کشید!

خاطرات نه سر دارند و نه ته

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

می رسند...

گاهی وسط یک فکر

گاهی وسط یک خیابان

سردت می کنند،داغت می کنند

رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند

خاطرات تمام نمی شوند...تمامت می کنند!!








هیچ وقت نگو رسیدم ته خط....
"اگر هم احساس کردی رسیدی ته خط"....
یادت بیار که معلم کلاس اولت گفت:نقطه سر خط.....

 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

برای خودت زندگی کن...

برای خودت زندگی کن،

کسی که ترا دوست داشته باشد، با تو میماند

برای داشتنت می جنگد....

اما اگر دوست نداشته باشد، به بهانه می میرود......





قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی

کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن .

از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم

اشکهایی را بریز که من ریختم

دردها و خوشیهای من را تجربه کن

سالهایی را بگذران که من گذراندم...

روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم

دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن

همانطور که من انجام دادم ...

بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی....




 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شایـد منمـ ...

اینـ روزهـا ..


همه ادعا دارن طعمـ خیانتـ را چشیده انـد..


همه ادعا دارن که بـدیـ را به چشمـ دیده انـد ..


همه ادعا دارن که تنــهاییـ را کشیده انـد ..


پـس کیـستـ کـه ایـن دنیـا را به گنــــد کشیده استـ؟!


شایـد منمـ ... !!!

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ممنوع

دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است


داد از این همه بیداد زدن ممنوع است.


بین این قوم که هر کار ثواب هست کباب


این دل سوخته را باد زدن ممنوع است.


تیشه بر ریشه ی فرهاد زدن شیرین است


حرفی از پیشه ی فرهاد زدن ممنوع است.


شادی از منظر این قوم گناهیست بزرگ


بزن آهنگ ولی شاد زدن ممنوع است.

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نباید

نباید شیشه را با سنگ بازی داد!


نباید مست را در حال مستی دست قاضی داد!


نباید بی تفاوت چترِ ماتم را به دست خیس باران داد...


کبوترها که جز پرواز آزادی نمیخواهند،


نباید در حصار میله ها


با دانه ی گندم به او تعلیم ماندن داد....

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خیلی وقت است فراموش کرده ام کدام یک راسخت ترمیکشم !!!

رنج...!

انتظار...!

یانفس را...!!

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوست واقعی کیست؟

دوست کسی است که همه کارهای تو برایش مهم باشد...

دوست کسی است که در خوشی ها و ناخوشی ها به او رو کنی ...

دوست کسی است که همه کرده های تو را بفهمد...

دوست کسی است که حقیقت را درباره خودت به تو بگوید...

دوست کسی است که بداند در هر حال چه بر سر تو می آید ...

دوست کسی است که با تو رقابت نکند...

دوست کسی است که وقتی همه چیزبرای تو خوب است از ته دل خوشحال شود ...

دوست کسی است که وقتی اوضاع خوب نیست بکوشد تو را شاد کند...

دوست کسی است که امتداد تو باشد و بدون او کامل نباشی.....

 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

وقتی غمگینی

 

گفتم: خدایا یه سوال بپرسم؟

گفت : بپرس

 

گفتم چرا هر موقع من شادم همه با من می خندند

اما وقتی غمگینم کسی با من گریه نمی کند؟

 

گفت خنده را برای جمع آوری دوست

و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم.

 

 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

محبت خدا به بنده

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا...! خسته ام... نمی توانم...!!

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

بنده: خدایا! سه رکعت زیاد است...

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.

بنده: خدایا! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله.

بنده: خدایا! هوا سرد است... نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.

خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم.

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد...

خدا: ملائکه ی من! ببینید...!!!

من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است...

چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید...

دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده...

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم اما، باز خوابید...

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید: پروردگارت متنظر توست!!!

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند، هنگام طلوع آفتاب است...

ای بنده ی من، بیدار شو نماز صبحت قضا می شود...

خورشید از مشرق سر بر می آورد...

ملائکه: خداوندا! نمی خواهی با او قهر کنی؟؟

 خدا: او جز من کسی را ندارد...

شاید توبه کرد!!!

 

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی

من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم

و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری...

 

نويسنده: محمد تاريخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بی حد و مرز دوستت دارم


این بار مینویسمت

” تو ” را میان اصطحکاک مداد و کاغذ

گیر خواهم انداخت

شاید اینگونه بشود تو را

” تجربه ” کرد …!!!

برای تویی که قلبت پـاک است

برای تو می نویسم

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست

برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است

برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است

برای تویی که قلبت پـاک است

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است

دوستت دارم تا ……..!

نه …!

دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد

بی حد و مرز دوستت دارم

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مستم...

میخـــواهم امشب باتــــــــو

تمــــام شب را پرســه زنـــم

شــــــاید دلــــــــم خواست مست بشـم

و تــا صبح غرق شــــوم در اغـــــوشــت

ولـــــــــی...

عطــــــر تنــت زود تـــر از هــر شـــرابی

مـــن را مست میکنـــــد...!! 

 

 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بـــلافــــاصــــلــه پـــــس از مـــــرگــــم مــــرا بـــــه خــــــاکــــــ نـــســــپـــــاريــــــد.....
دوســـــتــــــانــــــم عـــادتـــــــ دارنـــــــد کـــــه ديـــــــــــــــر بـــيـــــايــــنــــــــد....

.

 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دوست دارم

 


حال عجیبی دارم غمی دارم که آیا روزی این عطش جاودانه ی من و جانکاه

                                       

                                            برای رسیدن به تو به پایان خواهد رسید؟

 

چقدر محتاج کنار تو بودنم...

 

                                        چقدر برای زیارت چشمهایت روز شماری کرده ام...

 

تمام دعاهایم برای لمس دستهای

 

                                      توست و تمام اشک هایم برای نگاه مهربان تو...

 

"زمان همیشه از آن تو نیست

 

                                   پس دوست داشته باش و زندگی کن" 

نويسنده: محمد تاريخ: پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ


نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to xn--mgblg7aycvabesf.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com