مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت
به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو ، برو تا راحتتر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
>>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<<<
من که ميدانم شبي عمرم به پايان ميرسد
نوبت خاموشي من سهل وآسان ميرسد
من که ميدانم که تا سرگرم بزم ومستي ام
مرگ ويرانگر چه بي رحم وشتابان ميرسد
پس چرا عاشق نباشم
من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست نيست
بين مرگ وآدمي قول وقراري نيست نيست
من که ميدانم اجل ناخوانده وبيدادگر
سرزده مي آيدو راه فراري نيست نيست
پس چرا
پس چرا عاشق نباشم
>>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<<<
تو اگر ميدانستي که چه زخمي دارد
که چه دردي دارد!
خنجر از دست عزيزان خوردن
هرگز از من نمي پرسيدي
که چرا؟!
تنهايي؟